۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

رویا، نماد آدمی



اگر خواب پادشاه مرگ است، رویا شهزاده ی آن است.از این رو می توان حضور آن را در روان آدمی هم چون حضور غرایز کتمان ناپذیر دانست.
رویا نیزهم چون مرگ، برای حضور خویش از آدمی اجازه نمی گیرد. کارت عبور لازم ندارد، مجاز و غیر مجاز نمی داند و ساحتش زمان نمی شناسد.
رویا نیز هم چون مرگ،چهره اش آشنا و مانوس و یکنواخت وتکراری نیست، بل که صورتی دارد لایه وار و تو در توی.
بدین ترتیب خواب در روان آدمی با طرحی و نقشی و رنگی و حالتی ظهور می یابد و با پایداری به حیات خویش ادامه می دهد.از این رو می توان ساحت رویا را هم چون ساحت مرگ در روح و روان آدمی، زاده ومیرا بازیافت.

اگر هستی آدمی با مرگ به پایان می رسد، پایان حضور رویا با عدم روان آدمی است.
تا آن زمان که جان در پیکر آدمی ست، رویا هم هست و در ساحت روان زندگی می کند،این زیستن حتی در روان آن دسته از انسان هایی که آسیب شناسی ِروانی آن ها را روان نژند می نامد، موجود است.
این اما زبان تمثیل رویاست، زبانی ست تا ناشناختگی آن را هم چون مرگ برای خویشتن معنا کنیم و در پناه ناشناختگی اش چهره ایی آشنا بیابیم.

اما ساحت"رویا" در کجایِ روان آدمی ست؟ در آن مرزی که فروید آن را در حوزه ی دوبخشِ تکمیلیِ روان مشخص کرده است؟ یعنی بخش خودآگاه و ناخودآگاه؟
اگر بپذیریم که ساحت رویا در بخش ناخودآگاه روان است در آن صورت باید پرسید حضورش ناشی از چه انگیزه ایی ست؟
آیا رویا برخواسته از امیال آدمی ست و موادی ست که در" اصلِ کام های سر کوب شده ی جنسی دوران کودکی وجود دارند آیا انگیزه ی برانگیخته شده برای رسیدن به قدرتی ست "(آدلر)؟ و یا سرشتی و ساحتی دارد فراتر از امیال آدمی؟
آیا حضور رویا در روان آدمی هدفی را دنبال می کند و معنایی را نمایان می سازد و یا اساسا پایگاهی ندارد و خالی از معنا ست؟غایتمند است یا فاقد غایت؟

رویا ساختاری دارد روانی که با درونه ی ضمیر خودآگاه و نمودار مداوم آن متفاوت است. دلیل این موقعیت استثنایی رویا را باید در حالت ویژه ی خاستگاهی اش جست. به عبارتی رویا بازمانده ی کنشی ویژه در روان ست که در طول خواب رخ می دهد.

برای یک مشاهده گر هشیار،در کشف این نکته که رویا ها تماما بُرشی از دوام بخش خودآگاه نیستند، مشکلی نخواهد بود.زیرا تقریبا در هر رویایی می توان جزییاتی یافت که در احساسات، اندیشه ها، وحالات روز و یا در روزها و ماه ها و یا سال های قبل ریشه دارد.
این مطلب نشان می دهد که رویا ها جنبه ی پسین دارند،اما مشاهده گر هشیار خواهد دید که رویا ها پیوستگی پیشین نیز دارند. اگر چنین توجیهی را بپذیریم،آن گاه این پذیرش بی چون وچرا مطرح می شود که رویا ها به طور چشمگیری از نفوذ حیاتِ ذهنی ِ خودآگاه بهره می گیرند و شاید در نتیجه ی همین پیوند سست با دیگر درونه ی خودآگاه ست که گاه رویا ها زمینه ایی نا پیوسته دارند وپس از بیداری به خاطر نمی آیند.

این عکس العمل ذهن را می توان با ملاحظه ی ویژگی های عناصر گوناگون ترکیب شده در یک رویا توجیه کرد. ترکیب آراء در رویا ضرورتا خیال گونه و یا وّهم آفرینند. با این حال این آراء به شکل زنجیره ای به یکدیگر متصل اند،زنجیره ای که قاعدتا با " واقع پنداری" کاملا بیگانه است و تضاد شگرفی با زنجیره ی منطقی ذهن دارد.
به خاطر همین ویژه گی ست که صفت عامیانه ی "بی معنی" را به رویا ها می دهند. اما بافت ظاهری رویا چیزی ست که ما در نمی یابیمش،در نتیجه با چنین حکمی ست که خود را از درک موضوع ناتوان می یابیم. با این تفاضیل این مانع نخواهد شد که از درک معنی ذاتی رویاها بازمانیم.

با ورود به این مبحث باید ذکر کرد که هر ساختار روانی، حاصل درون لایه های پیشینی ذهن است. هم چنین هر ساختار روانی معنی و قصد خاص خود را داراست. این معیار شامل موقعیت رویا نیز هست.بنا براین وقتی در جست وجوی تعبیر یا تعریفی روان شناسانه در باره ی یک رویا هستیم باید ببینیم چه تجربیاتی از پیشین، پشت این رویا ها پنهان شده است. باید پیشینه ی هرعنصری در تصویرِ رویا را مشخص کنیم. مجموعه ی داده ها وعناصر در یک رویا در خور اهمیت تحلیل روحی ست. زیرا کل درونه ی روانی زندگی یک فرد از یک نقطه ی آغازین فاش شدنی است.
به طور نظری کل تجربه ی پیشین یک فرد در طول زندگیش را می توان در هر رویا مشاهده کرد.اما ما زمانی به گرد آوری داده ها نیازمندیم که برای درک معنی رویا کاملا ضرورت داشته باشد.(مقدار ارائه داده های یک رویا اقدامی ست کاملا اختیاری. از سویی اما گرد آوری داده ها بیرون از دایره ی اختیار تحلیل گر است)

اگر بخواهیم یک حقیقت روان شناختی را توضیح بدهیم، باید دانسته باشیم که داده های روان شناختی نیازمند دیدگاهی دو گانه اند. یعنی داده های مربوط به "علیت" و"غایت مندی" اند*
به عنوان مثال: مرد جوانی خواب می بیند در باغی عجیب ایستاده و سیبی را از درخت چیده است. با احتیاط به پیرامون خود نگاه می کند تا مطئمن شود که کسی او را ندیده است.او از خواب با دلهره ایی شدید برمی خیزد ودر درونش احساس ندامت و گناه را دارد.

موضوع تداعی شده در این رویا عبارت است از خاطره ی رویا بین به هنگام کودکی که چند گلابی را دزدانه از باغ همسایه چیده است.احساس عذاب وجدان، که ویژگی برجسته ی رویا هاست، او را به یاد موقعیتی می اندازد که روز قبل تجربه کرده است. تجربه ی روز قبل او چنین بوده:به زن جوانی برخورد،( یک آشنایی تصادفی) وچند کلمه ای با او رد و بدل کرد.درهمین موقع، فردی که او را می شناخت از مقابلش عبور کرد که ناگهان او دستپاچه شد، گویی خطایی مرتکب شده است.( پس از این تجربه ی واقعی، او خواب می بیند)

تداعی بعدی از این رویا باور به صحنه ی مشهور در باغ عدن است که باورهای مذهبی اورا شامل می شود.
تداعی بعدی، حضور آن مرد آشنا و احساس خطا وگناه دراوست. آن مرد تداعی پدرش را دارد که در کودکی او را به خاطرِ دزدکی دیدنِ دختران از سوراخ درِ حمام سخت تنبیه می کرد و وادارش می نمود تا اقرار به گناه کند!
نخست از دیدگاه علّی فروید به این رویا خواهیم پرداخت وسپس از منظر یونگ:
میلی که از روز قبل برای ارتباط با آن زن ناکام باقی ماند، در خواب عملی گردید و خود را زیر رمز داستان سیب پنهان کرد.اما چرا این عمل تغییر شکل داده وخود را پشت تصویری رمزی پنهان کرده است به جای آن که یک اندیشه ی آشکار جنسی شرح داده شود؟

فروید به عنصر گناه وامیال سرکوب شده در رویا می پردازد.براساس تعریف او از رویا، تداعی رویا نیز چنین معنا می گردد: فروید با تکیه بر عنصر گناه، اخلاقیاتی که از دوران کودکی در مرد جوان جایگزین وتلقین داده شده به گونه ایی سرکوب شده خودش را در امیالی نشان می دهد و نهایتا میلی طبیعی را به گونه ی امری دردناک و نا سازگار جلوه می دهد. در نتیجه اندیشه ی دردناک و سرکوفته فقط به گونه ی رمزآمیز بروز پیدا می کند. زیرا این اندیشه ها با محتوای آخلاقی وجدان ناسازگار است، به عبارتی به پیشنهاد فروید، عامل روانی به نام سانسور مانع می شود که این میل تغییر شکل ندهد و آگاهانه بیان نشود.

بررسی همین رویا از نگاه یونگ:
یونگ ضمن پذیرش علت علّی که رویا به هدف مندی آن نظر دارد و او برخلاف فروید که خواب و رویا را فاقد معنا می داند وآن را به غرائز سرکوب شده منبسط می نماید ، یونگ از آن فاصله گرفته و در جستجوی هدفی برای رویاست. بدین ترتیب همین رویا از دریچه ی نگرش یونگ چنین بررسی می شود:
هدف از این دیدن این رویا چه بوده؟
چه تاثیری داشته و یا می تواند داشته باشد؟
این پرسش ها اختیاری نیست زیرا این پرسش ها را می توان برای هر کنش روانی یی بکار برد.همه جا می توان از"چرا" و "از کجا" پرسش به میان آورد،زیرا هر ساختارِ اندام وار شامل شبکه ی درهم پیچیده ای از کارکردهای هدف مند می باشد وهر یک از این کارکردها به شکل گروهی از حقایق فردی با گرایش هدف دار سخن به میان می آورد.

آشکار است که موضوع افزوده شده به تجربه ی عشقی روز قبل به واسطه ی رویا،عمدتا بر عنصر گناه،منتج از عملی جنسی تاکید دارد. همین تداعی قبلا خود را به صورت یکی از تجربیات دیگرِ روز پیش نشان داده است، و آن مربوط است به ملاقات تصادفی با زنی،از سویی اما احساس عذاب وجوان وگناه که از کودکی در نهاد او توسط تنبیهات پدرش برای دیدن اندام برهنه ی زنان از سوراخ کلید حمام ناشی شده، درونمایه ی رویای مرد را شکل می بخشد.
این اما تحلیل رویا بود. روان شناسی ذهنیت ِ نهفته ی این مرد را چگونه ارزیابی می کند؟


براساس نماد موجود در خواب، این مرد دارای گرایشات وتمایلات ناخودآگاه ست که به طور کلی نگرش او را به معقوله ایی به نام عشق و سکس ، گناه آلود معنا می کند.
اما وجهه تمثیل دیگر این رویا حاکی از طرح این پرسش است که : چه این رویا معنی دار تصور شود وچه بی معنی، به مسئله ای بسیار مهم بستگی دارد واشاره می نماید و آن این است که،آیا دیدگاه اخلاقی که در طول سال های متمادی کسب گردیده، معنی دار بوده ویا بی معنی؟ (طرح این سوال فاقد از مباحث فلسفی در نظر گرفته شده است)

نوع بشر می بایست آشکارا دلایلی قوی برای به میراث گذاشتن اخلاقیات داشته باشد، چه در غیر این صورت معلوم نیست چرا چنین محدودیت هایی باید بر نیرومندتریت امیال انسانی تحمیل شود.اگر این نکته را در نظر بگیریم وبه عنوان یک حقیقتی که باید بریش پاسخی منطقی وقطعی بیابیم،ناگزیریم بر معنی دار بودن رویا تاکید کنیم.
حال بلافاصله پس از طرح این مطلب این سوال پیش میآید که اگر رویا بین، مفهوم رویا را درنیابد، پس چه فایده ای برای او دارد؟

پاسخ به این سوال را می توان در سطوح سطحی مغز (از نظر بیولوژیکی) یافت.به عبارتی در بخش میانی مغز که قسمت حافظه در آن است،مغز به طور اتومات در جهت این مهم گام بر می دارد تا ذخایر بیهوده را از آن خارج سازد در نتیجه حضور رویا می تواند این مهم را از طریق رویا فراهم آورد.این اطلاعات گاه می تواند بیهوده و بی ثمر باشند وگاه اطلاعاتی باشند که مغز لزومی در جهت نگهداری آن ندارد.

رویا ها با زبانی مجازی،یعنی به گونه ی تصاویر عاطفی و ملموس ـ اندیشه ها،داوری ها،دیدگاه ها،دستورات وگرایش های را به ما انتقال می دهند که یا در اثر سرکوفتگی یا به واسطه ی عدم تشخیص به طور ناخود آگاه عمل می کنند.چون قطعا درونه های ناخودآگاهند و رویا مشتقی از فرآیند های ناخودآگاه به شمار می رود،در بردارنده ی بازتابی ازدرونه هایِ جزییِ ناخودآگاه است.

از سویی نباید این حقیقت را منکر شد که بسیاری از رویا هایی که خواب را می آشوبند وغیر عادی هم نیستند،اغلب ساختاری اندوهناک دارند که از نظر منطقی به خلق وضعیتی بسیار عاطفی تمایل دارند و به قدر کافی شرایطی را پدید می آورند که عاطفه واقعا رویا بین را بیدار سازد.
فروید این رویا ها را بدین گونه توضیح می دهد که سانسور و محوسازی دیگر قادر به بازداشتن عاطفه ی دردناک نبوده است.

از سویی اما وضع کردن قوانین خاصی برای نوع جبران پذیری رویا آسان نیست.*ویژگی آن همواره پیوندی تنگاتنگ با سرشت فرد دارد.رویا همانند پدیده ی ناخودآگاه،پدیده ایی پیچیده ودر عین حال غیر قابل درک است ونمی توان همه ی پدیده های خودآگاه را از دیدگاه نظریه ی کامروایی یا غریزه ی جنسی معنا کرد.

وظیفه ی دیگر رویا اما جبران سازی ست و به هیچ وجه جنبه ی اخلاقی ندارند.از سویی رویا های جبران ساز می تواند تیپ شخصیت آدمی را نیز نمایان سازد.اما از سویی نیز می تواند به احیای "وظایف روانی رشد نیافته" بپردازد.به اعتقاد روان شناسی یونگ، انرژی روانی در داخل تمایز تیپ های شخصیتی برونگرا و درونگرا به چهار شکل متفاوت به کار می رود.این فرضیه که پشتوانه های بسیار آن را تقویت می کند معتقد است که فونکسیون های اصلی روان برای ادراک وتاثیر بر دنیای داخل یا خارج از قرار زیر هستند:اندیشه \ عاطفه \ حواس \ شهود .

دوفونکسیون نخست با هم در تناقض به نظر می رسند ودو تا فونکسیون دوم با هم در توازون.اما ثابت شده که در دهه های نخستین زندگی فرد حداکثر از دو فونکسیون به طور آگاهانه و مدام استفاده می کنند.این دو فونکسیون عبارتند از اندیشه و عاطفه که در بخش خودآگاه قرار دارند و دو فونکسیون بعدی یعنی حواس و شهود در بخش نا خودآگاه. از این رو این دو فونکسیون یه دشواری در دسترس اند به طوری که وقتی واقعا در یک موقعیت احساسی قرار می گیرند می کوشند با اندیشه و احساس به ارزیابی آن بپردازند و نمی تواند با موقعیت احساسی خود را وقف بدهند.در این موقع رویا دخالت می کند و از طریق جبران به نمایندگی از طرف احساسات،رفتار احساسی را نشان و نمایان می سازد.

به عبارتی بسیاری از اشخاص اصلا تصویر صحیحی از موقعیت حقیقی عواصف خود ندارند و اغلب تنش شدید یبین ادراک عمیق و رفتار سهل انگارانه ی آن ها که ناشی از افسردگی روانی ست وجود دارد.در این لحظه است که رویا با میانجی گری تلاش می کند تا یک موقعیت درونی دشوار را به رویابین نشان دهد و یا خطر یک واقعه ی بیرونی را به او گوشزد کند و یا و جود واقعیتی را که عمدا نادیده گرفته است به یادش آورد.

بدین ترتیب از طریق رویا آدمی در درجه ی نخست تصویر صحیحی از خود و روابط اطرافیان خود دریافت کنیم.روح را نمی شود گول زد.روح همیشه از طریق مبالغه یا تخفیف که وسایل جبران هستند عمل نمی کند.روح می تواند حقیقت را بی تکلف منعکس کند.
مردی که زنی را بنا به معیارهای و ضرورت های عقلانی به همسری برگزیده و سال ها با رعایت این معیار با او زندگی کرده و فرزندانی بوجود آورده بود.پس از بزرگ شده فرزندان و رنگ باختن معیارهای عقلانی همواره در خود نیاز کنگی را که حاکی از عدم یک رابطه ی عاطفی بین او و همسرش بود را در می یافت.او در تمام این سال ها از طریق امورات شغلی و مسئولیت پذیری در برابر خانواده،این نیاز عاطفی ـجنسی را در خود سرکوب می کرد.تا این بنا بر اتفاقی با زنی آشنا می شود که از گذشته او را می شناخت اما برای نخستین بار با او روبرو می شد.آن دو در برابر موقعیتی دو جانبه و دو گرایشانه با یکدیکر رابطه جنسی برقرار می کنند و این به زندگی بی رنگ و عاری از عاطفه ی هردویشان رنگ و رویی تازه و شاد می بخشد.اما مرد قادر به نفعی قسمت عقلانی رابطه ی خود با همسرش نیست و حتی آن را نمی تواند به عنوان یک وظیفه در برابر زنش قلمداد کند.

در روند این رابطه او دچار عذاب وجدان می شود(اهرم اخلاقی ـ اجتماعی) و سعی دارد با منطقی جلوه دادن رابطه اش با آن زن ذهنیت خویش را بر منوال یک رابطه ی دوستی ساده قلمداد کند و دیگر با آن زن به رابطه ی جنسی نپردازد.
در اینجا ست که ظهور مشکلات خفته در درون مرد آغاز می شود و به طور سرسام آوری به او هجوم می آورد.به طوری که او حتی هنگام عشقبازی با همسرش در رویای بودن با آن زن به سر می برد و تصور می کرد که با او در حال عشق بازیست.(مکانیزم شکل نیافته ی رویا\ فانتزی)

این معضل نهفته در رویای او با دو شکل نمایان می شد.شکل نخست:درخواب دیدن که با معشوقش گرم عشقبازی ست و در شکل دوم حضور وجدان در برابر زنش که همواره او را از این عمل سر باز می داد و ناچار می شد زنی را که دوست داشت از اوکسب عاطفه کند از خود براند.
در این میان اهرم وجدان، کارساز برای نفع حضور معشوقش می شود اما برآورد کننده ی نیاز درونی او نیست! در نتیجه تکرار دیدن هر دو بخش رویا کماکان در درون مرد حاکم است.
گاهی رویا باید به رویا بین بفهماند که می خواهد کاری ناممکن را انجام دهد و تناقضات آشتی ناپذیری را با هم آشتی دهد. درست مثل خوابی که در سطور بالا در مورد آن مرد ذکر شد.

تجربه نشان داده که ناخودآگاهی قدرت تشخیص و تمیز تکامل یافته ای برای شناخت لازم از نالازم و درست ازنادرست را ندارد.از سویی دیگر حساسیت لازم برای تشخیص وزن و اندازه ی پدیده های رروانی را دارد که به او اجازه می دهد تغییرات خیلی بزرگ را در جهت مثبت یا منفی ضبط کند،یعنی بفهمد که ما به چه چیزی اهمیت فوق العاده می دهیم و چه چیزی را بیش از اندازه بی اهمیت می دانیم.

رویا چیزهایی را که خود آگاهی خیلی مهم می شمارد به حدود واقعی خود باز می گرداند و این کار را به وسیله ی مقایسه هایی انجام می دهد که روی ما اثر می گذارد و گاهی به طور ناخوشایند به ما ضربه می زند.
رویا موقعیت فعلی و واقعی ما را نشان می دهد و رفتاری عاقلانه را ممکن می سازد و حتی بیش از این با کمک به زندگی کردن در واقعیت،ما را به زندگی در حقیقت وا می دارد.به عبارتی حضور رویا در آدمی ،آزادسازی حقیقت درون ماست!

ما در زندگی روزمره ی خود از یک ارزش گذاری بی طرفانه پریشان می شویم؛هنگامی که عقده های خود را بر آن منعکس می کنیم؛عقده هایی مثل اضطرابات جنسی،غرور بی جا،خودباوری های اغرارآمیز،کمبودهای عاطفی و خلاء های جبران ناپذیر در دو رابطه ی متقابل،و...و....و....همه و همه از سوی رویا می تواند در جهت روند بررسی درون و شخصیت آدمی کار برد بیابد و یاری برساند تا ما خود را بیشتر و بهتر درک کنیم.گاه نیز در تقلیل آن گام بر می دارد که در هر حال باز نمایان درون ماست.


• *من در این مقاله، به جای واژه ی شهود، واژه ی غایتمندی را بکار برده ام تا مفاهیم روان شناسی با الهیات و عرفان اشتباه گرفته نشود.
• ** پس از فروید، فلوبری و یونگ روان شناسانی بودند که در رابطه با رویا وکاردکردهای آن تحقیقاتی موثر و درعین حال گسترده تری را انجام دادند. پس از ایندو ارنست اپلی تحقیقات مناسبی را صورت بخشید.ر.ک به مقاله یونگ به نام Automatisme Flourony“ The Psychology D emntia Praecox“